جدول جو
جدول جو

معنی کم صلا - جستجوی لغت در جدول جو

کم صلا
(کَ صَ)
قاعده ای است مقرری که در آن حروف مهمله به ترتیب لف و نشر مرتب تغییر می دهند و معجمه به حال خود می گذارند و آن این است:
کم صلا او حط له در سع
حرف منقوط را به جایش دع.
مثال از علی خراسانی:
وصل می گردد به قرب حرفها اسم اله
قرب می جویم به او من از حساب کم صلا.
پس واو چون به الف و صاد با لام و لام با هابدل شود اله پدید آید. (آنندراج). در اصطلاح علم بدیع، تغییر حروف مهمله به ترتیب لف و نشر مرتب و به حال خود گذاشتن حروف معجمه... (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کم صلا
تغییر حروف مهمله بترتیب لف و نشر مرتب و بحال خود گذاشتن حروف معجمه طبق بیت ذیل: (کم صلا او حط له در سع حرف منقوط را بجایش دع)، مثال (وصل میگردد بقرب حرفها اسم (اله) قرب میجویم باو من از حساب کم صلا)، (علی خراسانی) توضیح (و) به الف (ص) به ل و (ل) به ه بدل شود اله پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کم بها
تصویر کم بها
کم قیمت، کم ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم سال
تصویر کم سال
خردسال، جوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم دل
تصویر کم دل
کم جرات، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
(کُ لَ)
دهی از دهستان دشت سراست که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان قشلاقات است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 101 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ابن ملامحمد حسین فسایی. گاهی شعر می سراید. از اوست:
سر بلندی، خاکساری با هنرور کردن است
آبرو را حفظ کردن سنگ گوهر کردن است
با قد خم گشته بی طاعت کشیدن آه سرد
تکیه بر پشت کمان و تیر بی پر کردن است
جان خودسازم فدای مصرع صایب کمال
جان نثار یار کردن خاک را زر کردن است.
(تذکرۀ نصرآبادی ص 202)
لغت نامه دهخدا
(هََ صِ)
دو تن که با هم سخن گویند، هم عقیده. هم فکر. متفق
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
دهی است از ناحیۀ نشتا به تنکابن. (سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 106)
لغت نامه دهخدا
(کَ کُ)
مخفف کج کلاه. (یادداشت مؤلف) :
شاه کج کلا
رفته کربلا
ما شدیم اسیر
از دست وزیر
نان شده گران
یک من یکقران.
(یادداشت مؤلف).
و رجوع به کج کلاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مفصلا
تصویر مفصلا
بتفصیل، بشرح: (وقایع را مفصلا در نامه آینده برای شما خواهم نوشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصلا
تصویر متصلا
همیشه و همواره و دائماً و لاینقطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم صدا
تصویر هم صدا
هم عقیده، هم فکر، متفق، هم آواز، هم سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم دلی
تصویر کم دلی
بزدلی بی جراتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سال
تصویر کم سال
خردسال کم سن مقابل کلان سال سالخورده: (جهاندیده زیرک و پر دلم نه کم سال و نادان و بیحاصلم)، (هاتفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم فضا
تصویر کم فضا
کم گنج کم گات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم اصل
تصویر کم اصل
بد نژاد، کمینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم بها
تصویر کم بها
کم ارزش، کم قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم طلا
تصویر سم طلا
سم تلا مرکوبی که سمهای وی را طلا گرفته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم دل
تصویر کم دل
آنکه جراتی ندارد بزدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم اصل
تصویر کم اصل
((کَ. اَ))
پست نژاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم دلی
تصویر کم دلی
جبن، ترس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم دل
تصویر کم دل
((کَ. دِ))
بی جرأت، ترسو
فرهنگ فارسی معین
باتفصیل، به تفصیل، مشروحاً
متضاد: مختصر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بزدل، ترسو، جبون، کم جرات
متضاد: پردل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بچه، خردسال، طفل، کودک، نوباوه
متضاد: کلان سال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ارزان، بی ارزش، بی قدر، رخیص، کم قیمت، نازل، نالایق
متضاد: پربها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هماهنگ، هم داستان، هم نوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کلاه نمدی
فرهنگ گویش مازندرانی
بالای بام خانه های کومه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع نرم آب دو سر ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه کثیف و بویناک کچل ها
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی واقع در منطقه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
کشاله ی ران
فرهنگ گویش مازندرانی